هم سلولی...
خرد شدن ادمی رو میخندی که تمام . لحظه های زندگیش رو خرد کرده برای یک لحظه بو کشیدن نفست/ توقع زیادی نیست فقط گوش کنی به صدای لرزش قلبی که صدات میزنه/ برای همین چند لحظه نگاه تمام سهم دنیام مال تو بگیر / درد این است ....... گفتن انچه برایش ثانیه خرج کنی عمر صرف کنی اما نباشد انکه گوش باشد که بشنود که شانه باشد تکیه دهد/ سهمیه ی نفس های من هم برای تو لحظه هایت را خواستم توقع زیادی نیست/ کم نیست بودن برای کسی /که خساست دارد که جان میگیرد اماااااااا نوازش نمیکند/ لعنتی درد این است فقط چند لحظه کنارم بشین چند لحظه گوش کن چند لحظه بو بکش چند لحظه توقع زیادی نیست/ معامله شروع شد ..../.رفیق /یک سر دارد تمامم را بگیر یک لحظه ات رابده زرر کردی تاوانش جانم/ برید وقتی ارزش معامله ماندن بود نارفیق یعنی همین بدزدد و برود دلت را/ اینجا کم توقع بودن را به ارزانیه دلت می انگارند عمری بدانند صف کشیده اند برای تسخیر قلبت اماااااااا فرمان دل نشانش سیبل توست/ همه اسایش را میبرند از دلت عمری بدانند رد پایشان باقیست تا ابد/ سر تفکرش هرجایی میشود دل فرمانش چیز دیگریست نهایت دعوای دو تن عقده میشود برای فریاد زدن/
نظرات شما عزیزان: